جدول جو
جدول جو

معنی سرفه کردن - جستجوی لغت در جدول جو

سرفه کردن
(بَ)
اخراج غیرارادی هوای محتوی درریه توأم با صدا. (فرهنگ فارسی معین) :
مغز گردون عطسه دادو حلق دریا سرفه کرد
زآن غبار ره که ایام الرهان افشانده اند.
خاقانی.
رجوع به سرفه شود
لغت نامه دهخدا
سرفه کردن
اخراج غیر عادی هوای محتوی در ریه توام با صدا
تصویری از سرفه کردن
تصویر سرفه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سرفه کردن
للسّعال
تصویری از سرفه کردن
تصویر سرفه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
سرفه کردن
Cough, Wheezing
تصویری از سرفه کردن
تصویر سرفه کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سرفه کردن
tousser, sifflant
تصویری از سرفه کردن
تصویر سرفه کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سرفه کردن
tossire, sibilante
تصویری از سرفه کردن
تصویر سرفه کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
سرفه کردن
кашлять , свистящий
تصویری از سرفه کردن
تصویر سرفه کردن
دیکشنری فارسی به روسی
سرفه کردن
husten, pfeifend
تصویری از سرفه کردن
تصویر سرفه کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
سرفه کردن
кашляти , хриплий
تصویری از سرفه کردن
تصویر سرفه کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
سرفه کردن
kaszleć, świszczący
تصویری از سرفه کردن
تصویر سرفه کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
سرفه کردن
咳嗽 , 喘息的
تصویری از سرفه کردن
تصویر سرفه کردن
دیکشنری فارسی به چینی
سرفه کردن
tossir, sibilante
تصویری از سرفه کردن
تصویر سرفه کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
سرفه کردن
hoesten, hijgen
تصویری از سرفه کردن
تصویر سرفه کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
سرفه کردن
toser, sibilante
تصویری از سرفه کردن
تصویر سرفه کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
سرفه کردن
खाँसी करना , सांस लेना
تصویری از سرفه کردن
تصویر سرفه کردن
دیکشنری فارسی به هندی
سرفه کردن
کھانسی کرنا , ہانپنا
تصویری از سرفه کردن
تصویر سرفه کردن
دیکشنری فارسی به اردو
سرفه کردن
কাশি দেওয়া , হাঁপানি
تصویری از سرفه کردن
تصویر سرفه کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
سرفه کردن
ไอ , หอบ
تصویری از سرفه کردن
تصویر سرفه کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
سرفه کردن
kukohoa, kupiga kelele
تصویری از سرفه کردن
تصویر سرفه کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
سرفه کردن
咳をする , ひゅーひゅー言う
تصویری از سرفه کردن
تصویر سرفه کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
سرفه کردن
להשתעל , חרחור
تصویری از سرفه کردن
تصویر سرفه کردن
دیکشنری فارسی به عبری
سرفه کردن
기침하다 , 쉿쉿
تصویری از سرفه کردن
تصویر سرفه کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
سرفه کردن
batuk, terengah-engah
تصویری از سرفه کردن
تصویر سرفه کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
سرفه کردن
öksürmek, hırıltılı
تصویری از سرفه کردن
تصویر سرفه کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(طِ دَ)
تفتیش کردن. نیکو بنگریستن: و عارض او را بنگریستی و حلیه و اسب او را و سلاح او را همه سره کردی و همه آلت او را نیکو نگاه کردی و بستودی و پسندیدی. پس سیصد درم بسختی و اندر کیسه کردی و بدو دادی. عمرو بستدی و اندر ساق موزه نهادی و گفتی الحمد ﷲ که ایزدتعالی مرا طاعت امیرالمؤمنین ارزانی داشت و مستحق ایادی او گردانید. (زین الاخبار گردیزی) ، تجوید. (دهار) (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، صاف کردن. پاک کردن:
راست کن لفظ و استوار بگوی
سره کن راه و پس دلیر بتاز.
مسعودسعد (دیوان ص 291).
رجوع به سره شود
لغت نامه دهخدا
(طِ سِ پُ دَ)
سرمه کشیدن. تکحیل. اکتحال
لغت نامه دهخدا
تصویری از تحفه کردن
تصویر تحفه کردن
پیشکش دادن هدیه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرده کردن
تصویر خرده کردن
پایمال کردن نابود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرقه کردن
تصویر خرقه کردن
دریدن چاک زدن پاره کردن دریدن چاک زدن
فرهنگ لغت هوشیار
سهل کردن آسان کردن، پاک کردن خالی کردن، اطلس کردن ستردن نقش و نگار، ستردن موی، چیزی را از چیزی جدا کردن مثلا طلا را از نقره و عسل را از موم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سره کردن
تصویر سره کردن
خوب کردن کاری را نیکوکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفره کردن
تصویر سفره کردن
سفره ساختن، یا سفره کردن شکم کسی را. پاره کردن شگم او را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسه کردن
تصویر پرسه کردن
بعیادت رفتن پرسش و تعقد کردن: (صحت ارخواهی در این دیر کهن خستگان بینوا را پرسه کن) (ابوالقاسم مفخری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سره کردن
تصویر سره کردن
انتقاد
فرهنگ واژه فارسی سره
نیکوگردانیدن، پاکیزه گردانیدن، بی عیب ساختن، خالص گردانیدن، ناب ساختن
متضاد: ناسره گردانیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد